رد شدي از من، شدم هر ثانيه بيمار تر
روزگارم تيره تر شد، چشم هايم تارتر
شعرهايم تحت تأثير حضورت بوده است
رفتي و دور از تو اين شاعر شده کم کار تر
خاطراتت شب به شب از پا مي اندازد مرا
اي که روياي تو از کابوس، لاکردار تر!
حسرتي در سينه برجا مانده از ياد تو که
چشمهايم با مرورت مي شود هربار، تر!
شعر گفتم تا بسوزانم تو را، خود سوختم
هرچه شاعر مردم آزار است، خودآزارتر!
نفيسه_موسوي
درباره این سایت