عمري است نشسته ام به کوچه هاي انتظار!
هجرانت اي دوست،برده زمن طاقت وقرار،
يعقوب وار نشسته ام بر سرکويت اي عزيز،
بااشکهايم،فاصله هارا مي کنم شمار!
همچون نسيمي از دل صبح، بر آي
بزداي تو از چهره گل، ظلمت وغبار،
اگر زرد وپژمرده ايم از جورروزگار
ولي دل به پاييز نسپرده ايم وهستيم بيقرار
هرچند فصل بهار،فصل گل وشکفتن است،
اما،بدون تو مارا خزاني است هربهار.
درباره این سایت