من آن سيبم که افتاده زبالا
خوش آن دستي که مي گيرد
«تو» باشي
من آن گيسو کمندم دست صياد
خوش آن دستي که مي گيرد
«تو» باشي
من آن زلفم پريشان گشته چون شب
خوش آن دستي که مي گيرد
«تو» باشي
من آن قطره که از ابري چکيده
خوش آن دستي که مي گيرد
«تو» باشي
من آهوي رميده سوي صحرا
خوش آن دستي که مي گيرد
«تو» باشي
من آن اشک چکيده روي رخسار
خوش آن دستي که مي گيرد
«تو» باشي
من آن عشق رهيده از دل يار
خوش آن دستي که مي گيرد
«تو» باشي.
#جواد تبريزي
درباره این سایت